چه روزهــــــــای زیادی رو تو زندگیــــــــــمون صرف آدمایی کردیم که لیــــاقت یه لحـــــظه با ما بودن رو هم نداشتـــــن!
روزگاری جاده بودم جاده ای غرق تردد،
جاده ای کز رفت و آمد لحظه ای خالی نمی شد،
من که بسیاری غریبان را به آبادی رساندم،
عاقبت خود ماندم و ویرانه تنهایى خود.
تمام نجابت ووقار هزاران ساله ام را
غروری را که چه خوب حفظش کرده بودم
شرم وحیائی را که از مادرم به یادگار داشتم
میرا ث پدرم ..
همه را یک شبه به تو دادم
ندیدی؟؟؟؟
باغبانی پیرم که به غیر از گلها از همه دلگیرم!
کوله ام غرق غم است، آدم خوب کم است.
عده ای بی خبرند! عده ای کور و کرند و گروهی پکرند.
دلم از این همه بد می گیرد... و چه خوب آدمی می میرد...
شرط دل دادن، دل گرفتن است، وگرنه یکی بی دل می مونه و دیگری دودل...
گفتی که فقط مرگ میتواند ما را از هم جدا کند ...
و چه ساده خود را به مردن زدی .......!

خدایا … یه بُر به این زندگیمون بزن … شاید دو تا حکم افتاد دستمون که هر نامردی آسش رو به رخ ما نکشه...
هرگز با احمق ها بحث نکنید.
آنها اول شما را تا سطح خودشان پایین می کشند،
بعد با تجربه ی یک عمر زندگی در آن سطح، شما را شکست می دهند.
هیچ انتظاری ازکسی ندارم،
و این نشان دهنده قدرت من نیست !!!
مسئله ، خستگی از اعتمادهای شکسته است...
جان رفته ولی زخم جفایت نرود / تاثیر دو چشم بی وفایت نرود
فرشی ز دل شکسته انداخته ام / آهسته بیا شیشه به پایت نرود . . .
اینقدر خودم و براش کوچیک کردم که فکر نکنه ازش بزرگترم
افسوس که منو به خاطر کوچیکیم تنها گذاشت . . .